گفت : مي خوام یه يادگاري بنويسم تا هميشه برات بمونه ...
گفتم : كجا؟
گفت : رو قلبت ...
گفتم : مي توني؟
گفت : آره زياد سخت نيست ...
گفتم : بنويس تا براي هميشه بمونه ...
يه خنجر برداشت ...
گفتم : اين چيه؟
گفت : هيسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس .
ساكت شدم ...
گفتم:بنويس ديگه چرا معطلي ؟
خنجر رو برداشت و با قسوت تيز اون نوشت :
دوستت دارم ديوونه !!!
اون رفته خيلي وقته ... كجا ؟ نمي دونم .
اما هنوز زخم خنجرش يادگاري رو قلبم مونده ...
خدايا عشقم بر گرده
:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13