نوشته شده توسط : شیوا

 

یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو یه خاطرست همینو بس تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم دارم به آخر می رسم از اونور شب اومدم . یه شب که مثل مرسیه خیمه زده رو باورم می خوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه تو نگام شوق رسیدن تو تنم تو حجم سرد این قفس منتظر پر زدنم من از تبار غربتم از آرزو های محال قصه ی ما تموم شده با یه علامت سوال؟


 
 




:: بازدید از این مطلب : 187
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 9 / 12 / 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: