نوشته شده توسط : شیوا

خيلي سخته چيزي رو كه تا ديشب بود يادگاري   

                      صبح بلند شي و ببيني كه ديگه دوسش نداري

                     خيلي سخته كه نباشه هيچ جايي براي آشتي

                     بي وفا شد اون كسي كه جونتو واسش گذاشتي

                     خيلي سخته تو زمستون غم بشينه روي برفا

                     مي سوزونه گاهي قلبو زهر تلخ بعضي حرفا

                      خيلي سخته كه عزيزي يه شب عازم سفر شد

                      تازه فرداي همون روز دوست عاشقش خبر شه

                        خيلي سخته بي بهونه ميوه هاي كالو چيدن

                       به خدا كم غصه اي نيست چند روزي تورو نديدن

       



:: بازدید از این مطلب : 535
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 1 / 1 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

با تو هستم

تویی که رویت را از من بر میگردانی

به چشمانم نگاه کن

اشکهایم هنوز خشک نشده اند

از چه میترسی ,من گناهت را بخشیده ام

هنوز آنقدر عاشقت هستم که هیچ کینه ای از تو به دل ندارم

تو را به خدا سپرده ام ,نه نگران نباش نفرینت نمی کنم

برایت دعا ی خیر میکنم

دعا میکنم که خدا هم ترا ببخشد وتنهایت نگذارد

دوست ندارم تو هم مثل من طعم تلخ تنهایی را حس کنی

دوست ندارم تو هم مثل من شکستن قلبت را تجربه کنی

پس هرگز نفرینت نخواهم کرد وترا به خدا خواهم سپرد

تا در پناه او به زندگیت ادامه دهی .در کنار هر کس وهر چیز که دوستش داری

به چشمانم نگاه کن , آنها را به خاطر بسپار

آنها همیشه نگران تو هستند



:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 20 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

تو به من گفتی از این پس راه نماندست برو

ولی من ماندم و تقدیر چنین خواست که تو

بی وفاشی , بی وفا

من تورا خواسته ام

کنم هر شب فریاد

من به تو دل دادم

ونتوانم گذر از عشق توهرگز

من تورا خواسته ام

چون هنوزم عشقت

میزند زخم بر این دل زیاد

که تورا می خواند

و من هرگز نگردم از عشقت بیزار

من تو را خواسته ام, من تورا می خواهم, من تورا خواهم ساخت

 



:: بازدید از این مطلب : 322
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 11 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

لبخند لبانت را همیشه در رویاهای بی پایانم مرور می کنم٬شبی را که با برق

چشمانت شادی

نهفته در پشت بوته های دلدادگی ات را یافتم٬تو درخشش الماس نگاهت را

به من نمایاندی تا

وجود آکنده از عشقم را لبریز کنی و دیوانه تر از دیوانه صفتان در بیابان پهناور

شوق رهایش

کنی.

به حرمت چشمانت راز پنهان شده ی عشقم را در دلم٬در احساسم و در

تمامی وجودم نگه

داشتم و از آن چشم بر نتافتم و هیچ گاه برای یک لحظه ای کوتاه تو را از

ذهنم دور نکردم...

اما تو آنقدر غرق در افکارت بودی که فراموش کردی من٬کسی که در برابر

چشمان تو در حال

  پرپر زدن بود با اشاره ای می توانست خود را فدای تو کند..

آری !

من سرگشته تر از بیابان سرگشتگی و حیران تر از شیرین و عاشق تر از

لیلی ٬تمام وجودم

را ٬تمام عاطفه و مهرم را تقدیم تو کردم...

اما

تو آن چنان غرق در غروب دریای بی کران دیوانگی هایم بودی که پس از آگاهی از جنونم مرا

کنار زدی ..

آری ! از همان نوجوانی٬مرا٬جنونم را٬عشقم را و حسادتم را گم کردی.

بیا و پیدایم کن که من به دنبال کسی که پیدای دیگران است نمی روم.

من گمشده ام.... !!!!

بیا و پیدایم کن که تا هروقت بخواهی برای تو پیدا خواهم ماند٬قول می دهم تنها برای تو پیدا

بمانم.



:: بازدید از این مطلب : 355
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 11 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

همچنان لحظه های سرد تنهایی می گذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم...!

همچنان عمر می گذرد ولی هنوز باور ندارم  که در این دو روز دنیا دو روز آن پر از غم است!

همچنان زندگی ساز خودش را می زندولی سرنوشت با آن ساز  نمی رقصد!

همچنان در حسرت بهار نشسته ام ، اما نمی دانم که خزانی زیباتر از بهار را پشت سر گذاشته ام !

این دل لحظه به لحظه بهانه هایش را بیشتر میکند  اما نمی داند حتی این بهانه ها نیز دیگر به یاری او نمی آید... !

همچنان هوای چشمهایم گریان است ،روزها بارانیست و شبهاطوفانیست ...!

همچنان این لحظه های نفسگیر زندگی را می گذرانم اما هنوز باور ندارم که دیگر هیچ امیدی در قلبم نیست !

امید من دیروز بود که گذشت ،امید من فرداست که از فردا نیز ناامیدم ...!

دیروز هر چه بود گذشت ، اما هر چه پیش خواهد آمد دیگر نخواهد گذشت و در دلم باقی خواهد ماند !

همچنان از نگاه گل پژمرده در گلدان خشک می فهمم که پرپرم!

همچنان از آواز بی صدای پرنده در قفس می فهمم که من نیز در قفسی به بزرگی دنیا اسیرم...!

همچنان از سکوت سرد شبانه می فهمم که آسمان بی مهتاب است و امشب نیز شب دلگیریست !

همچنان باید درون خودم فریاد بزنم ، درون خودم اشک بریزم و ناله کنم !

دلم میخواهد شاد باشم ،اما شادی جای دیگری اسیر است ...! 

دلم می خواهد امیدوار باشم ، اما امید من خواب است !

همچنان لحظه های سرد زندگی می گذرد اما هنوز باور ندارم که وجودم از سردی لحظه ها یخ زده است ...!



:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 11 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 9 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم



:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 9 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو یه خاطرست همینو بس تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم دارم به آخر می رسم از اونور شب اومدم . یه شب که مثل مرسیه خیمه زده رو باورم می خوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه تو نگام شوق رسیدن تو تنم تو حجم سرد این قفس منتظر پر زدنم من از تبار غربتم از آرزو های محال قصه ی ما تموم شده با یه علامت سوال؟


 
 


:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 9 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

خدايا...هدايتم كن...زيرا مي دانم كه گمراهي چه بلاي خطرناكي است.

خدايا...هدايتم كن...كه ظلم نكنم...زيرا مي دانم كه ظلم چه گناه نابخشودني است.

خدايا...ارشادم كن كه بي انصافي نكنم...زيرا كسي كه انصاف ندارد شرف ندارد.

خدايا...راهنمايم باش تا حق كسي را ضايع نكنم...كه بي احترامي به يك انسان ،
همانا كفر خداي بزرگ است.

خدايا...مرا از بلاي غرور و خودخواهي نجات ده...تا حقايق وجود را ببينم
و جمال زيباي تو را مشاهده كنم.

خدايا...پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه گرساز...
تا فريب زرق و برق عالم خاكي، مرا از ياد تو دور نكند.

خدايا...من كوچكم، ضعيفم، ناچيزم، پركاهي در مقابل توفان ها هستم، ...
به من ديده هاي عبرت بين ده...تا ناچيزي خود را ببينم...
و عظمت و جلال تو را براستي بفهمم و به درستي تسبيح كنم.

خدايا...دلم از ظلم و ستم گرفته است...

تو را به عدالتت سوگند مي دهم كه مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهي...
كه جاذبه هاي مادي زندگي، مرا از زيبايي و عظمت تو غافل نگرداند
.

خدايا...مي خواهم فقيري بي نياز باشم...
خدايا...خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغاي كشمكشهاي پوچ مدفون نشوم

خدايا...دردمندم، 

   روحم از شدت درد مي سوزد...
   قلبم مي جوشد،

   احساسم شعله مي كشد...
   بندبند وجودم از شدت درد صيحه مي زند...
     

   تو مرا در بستر مرگ آسايش بخش..


  خدايا...به سوي تو مي آيم...از عالم و عالميان مي گريزم...

 

      تو مرا در جوار رحمت خود سكني ده

 



:: بازدید از این مطلب : 199
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 9 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

  

           



:: بازدید از این مطلب : 171
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 8 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

 

 

- آه نميدونم چرا قلبم سنگين شده . اونقدر كه فكر ميكنم زمين نميتونه وزنشو تحمل كنه.

 

- رازي بين تو و قلب منه كه منو اسيرت كرده رازي كه خيلي دوست دارم بدونم چيه؟

 

- زندگيم همش شده خيال با تو بودن و تو را داشتن . كي ميشه اين خيالو تو واقعيت ببينم؟

 

- و كي مياد اون روزي كه  احساس تنهايي از وجود خسته من بار سفر ببنده.نميدوني تنهايي چقدر سخته.

 

 

 

- دستام گرماي دستاي تو رو كم داره و قلبم عشق و محبت تو رو

 

- و منتظرم تا بياي وبا حضورت اين كمبود ها رو جبران كني  . آره منتظرت ميمونم.

 

- ساحل قلبم به عشق امواج خروشان عشق تو احساس ساحل بودن  رو داره

 

- تو نذار اين ساحل احساس بودن رو  و من احساس دوست داشتن رو از دست بدم

 

 

 

- دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

 

- اگه يه روز ديدي 100 نفر دوستت دارن بدون اوليش منم .اگه ديدي به نفر دوستت داره بدون اون يه نفر منم.

 

- راحت بگم اگه ديدي هيچ كس دوستت نداره بدون من مردم.

 

- من تو اين دنياي بزرگ ميون همه آرزوها يه آرزو دارم......تو.....

 



:: بازدید از این مطلب : 228
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 7 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

با این تست میتونید به عمق عشقی که نسبت به همسر یا دوستتون دارید پی ببرید پس سوالات رو به دقت بخونید و جواب بدید.........

برای پاسخ دادن یکی از جوابهای زیر رو انتخاب کنید:

به هیچ وجه= ۱ امتیاز تقریبا=۲ امتیاز خیلی زیاد=۳ امتیاز


۱ـمن حامی رفاه و سلامتی او هستم.
۲ـمن با او رابطه ی پرشور و حرارتی دارم.
۳ـمیتونم در مواقع نیاز روی کمکش حساب کنم.
۴ـ همسرم (دوستم) میتونه در مواقع نیاز روی کمکم حساب کنه.
۵ـمایلم اموال و دارایی هایم رو با او شریک بشم.
۶ـاز لحاظ عاطفی حمایتم میکنه.
۷ـمن هم از لحاظ عاطفی حمایتش میکنم.
۸ـارتباط خوبی با هم داریم.
۹ـمن براش ارزش زیادی قائلم.
۱۰ـمن به او احساس نزدیکی و صمیمیت میکنم.
۱۱ـرابطمون خوب و راحته.
۱۲ـاحساس میکنم واقعا اونو درک میکنم.
۱۳ـاو هم واقعا منو درک میکنه.
۱۴ـواقعا بهش اعتماد دارم.
۱۵ـمسائل شخصی خودمو با او در میون میذارم.
۱۶ـفقط با دیدن او هیجان زده میشم.
۱۷ـطی روز مدام به او فکر میکنم.
۱۸ـرابطمون خیلی رمانتیکه.
۱۹ـاونو خیلی جذاب میبینم.
۲۰ـاونو بسیار آرمانی میبینم.
۲۱ـنمیتونم تصور کنم که شخص دیگه ای بجز او منو اینقدر خوشحال کنه.
۲۲ـترجیح میدم تمام زندگیم رو در کنار او باشم.
۲۳ـ هیچ چیز دیگه مهمتر از رابطه ی من با او نیست.
۲۴ـگفتگوی خودمونی با او رو به طور خاصی دوست دارم.
۲۵ـدر رابطه ی ما یک چیز جادویی وجود داره.
۲۶ـمن عاشق او هستم.
۲۷ـنمیتونم زندگی رو بدون او تصور کنم.
۲۸ـرابطمون خیلی احساسیه.
۲۹ـوقتی فیلم رمانتیک میبینم به همسرم فکر میکنم.
۳۰ـدرباره او رویاپردازی میکنم.
خوب حالا سوالات ۱۵ـ۱ رو جداگانه جمع بزنید و سوالات ۳۰ـ۱۶ رو هم جداگانه.
۱۵ سوال اول مربوط به صمیمیته هرچه امتیاز شما به عدد ۴۵ نزدیکتر باشه صمیمیت شما با همسر یا دوستتون هم بیشتره و بالعکس.
۱۵ سوال دوم مربوط به شور و حرارت شماست هرچه امتیازتون به ۴۵ نزدیکتر باشه یعنی شور و حرارت زیادی بین شما وجود داره و بالعکس.



:: بازدید از این مطلب : 191
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 7 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 



:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 7 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

 

http://i16.tinypic.com/4xm8o7a.jpg

 

                                       سپیده ی عشق:

                           آسمان همچو صفحه ی دل من

                          روشن از جلوه های مهتاب است

                          امشب از خواب خوش گریزانم

                        که خیال تو خوش تر از خواب است

                        خیره بر سایه های وحشی بید

                         می خزم در سکوت بستر خویش

                             باز دنبال نغمه ای دلخواه

                           می نهم سر بروی دفتر خویش

 



:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 7 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شیوا

                                

عشقت را هرگز بازگو نکن!

عشقت را هرگز بازگو نکن!

عشقی که هرگز به زبان نیاید مثل نسیم ملایم و ساکت و نامریی می گذرد  و همه چیز را بر سرراه   خود تکان می دهد

من عشقم را به زبان آوردم! و قلبم را برای او گشودم  سرد و لرزان با ترسی مرگبار

و او رفت...

بعدها مسافری بر سر راهش پیدا شد ساکت و نامریی مثل باد و او عشق این مسافر را پذیرفت ...

نه هرگز عشقت را بازگو نکن!

 



:: بازدید از این مطلب : 198
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 7 / 12 / 1388 | نظرات ()